در اینجا صحبت از گرسنگی بری شبهه ای است که دل آدم برایش ضعف می رود و آدمهای کمی هستند که میتوانند صمیمانه این گرسنگی دل را در مردم ارضا کنند که اگر چنین کنند می توانند آدمها را در کف دست خود بگیرند و «حتی در مواقع مرگشان گورکن هم برای آنها گریه کند.»
اگر نیاکان ما این اشتیاق سوزان را برای مهم بودن در خود نداشتند ، پیشرفت تمدن غیر ممکن میشد و زندگی ما مثل حیوانات باقی می ماند .
همین اشتیاق به مهم بودن بود که دیکنز را وادار کرد داستانهای جاودانه اش را بنویسد . همین اشتیاق به سر کریستوفر ورن الهام بخشید سمفونی های خود را تا ابد بر چهره موسیقی هک کند . همین اشتیاق راکفلر را وادار کرد میلیونها دلار پولی را روی هم جمع کند که هرگز خرج نکرد ! همین اشتیاق است که پولدارترین خانواده شهر شما را وادار کرده است خانه ای چنان بزرگ بسازد که از بخش اعظم وسایلش استفاده نمیکند .
اگر بعضی ها تا این حد برای احساس مهم بودن عطش دارند که برای به دست آوردنش جنون میگیرند ، تصورش را بکنید چه معجزه ای به وقوع خواهد پیوست که من و شما در این سوی مرز جنون به آنها قدردانی صادقانه خو را تقدیم کنیم .
شوآل میگوید :«همه توانم را به کار میگیرم تا شعله اشتیاق را د دل مردم برافروزم . بزرگترین سرمایه من و بهترین راهی که برای زندگیم برگزیده ام این است که قدر زحمات دیگران را بدانم و آنها را تشویق کنم . هیچ چیز بیشتر از انتقاد بالادستی ها و بزرگترها ، شوق حرکت را در آدمی نمیکشد . من هرگز از کسی انتقاد نمیکنم و ایمان دارم که باید به انسان شوق کارکردن داد . بنا بر این همه سعی من این است که به جای خرده گیری و سرزنش ، در آدمها دنبال نکته ای بگردم که قابل تشویق است . اگر از کار کسی خوشم بیاید ، از صمیم دل تشویقش میکنم و در ستایش از او حتی مبالغه هم میکنم .
تملق مثل پول تغلبی است و اگر به دست کسی بدهیدش ، بالاخره شمارا به دردسر می اندازد .
تفاوت بین تحسین و تملق چیست ؟ ساده است . تحسین صمیمانه است و تملق صمیمانه نیست و یکی از دل بر می آید و دیگری از زبان . یکی بدون خودخواهی است و دیگری خود خواهانه . یکی را همه جای دنیا می پسندند و دیگری را نکوهش میکنند .
« از دشمنانی که به شما حمله میکنند نترسید . از دوستانی که تملق میگویند بترسید .»
«یادم بده که نه تملق کسی را بگویم و نه زیر بار تحسین بی ارزش دیگران بروم .» و تملق یعنی همین : تحسین بی ارزش .
یکی از خصلتهای ارزشمندی که در زندگی روزمره ، از آن غفلت میکنیم ،تحسین و قدردانی است . گاهی یادمان میرود پسر و دخترمان را که با خود کارت صد آفرین به خانه آوردهاند تشویق کنیم و یا موقعی که برای اولین بار کیکی میپزند یا برای پرنده ای لانه ای میسازند ، یادمان میرود از کارشان تعریف کنیم . هیچ چیز برای بچه ها ارزشمندتر از این نوع علاقه و تایید والدین نیست .
دفعه بعد که به باشگاهتان میروید و آشپز فیله خوشمزه ای برایتان میپزد ، یک کلمه به او بگوئید که غذا را عالی پخته است و وقتی فروشنده خسته ای ، به شکلی غیر عادی احترامتان میگذارد ، لطفا به او بفهمانید که قدر کارش را دانسته اید .
آزردن دیگران آنها را تغییر نمی دهد و هیچ کس هم طالب آن نیست . ضرب المثلی قدیمی را روی آئینه دستشویی چسبانده ام تا هر روز چشمم به آن بیفتد :
این راه را فقط یک بار میگذرانم ، پس هر کار خوبی که از دستم بر می آید بگذار همین حالا انجام دهم و هر صحبتی که میتوانم بکنم ، بگذار همین حالا بکنم . مگذار غفلت کنم ، زیرا این راه را دوباره نخواهم پیمود .
امرسون میگفت : «هر کسی را که ببینم از جنبه ای از من برتر است و من در همان جنبه از او چیز یاد میگیرم .»
اگر این موضوع درباره امرسون صادق بود ، آیا در مورد من و شما دهها برابر مصداق ندارد ؟ بیائید اینقدر در برابر خواسته ها و کارهایمان فکر نکنیم . بیائید سعی کنیم نقاط مثبت شخصیت دیگران را دریابیم ، تملق را فراموش کنیم و به دیگران تحصین صادقانه و صمیمانه نثار کنیم . «از صمیم دل قدردانی کنید و در تحسین از دیگران راه مبالغه را بپیمائید .» مردم از این سخنان شادمان خواهند شد و تا عمر دارند آنها را چون گنجینه ای در دل خود حفظ میکنند و از یاد نمیبرند و آنها را سالها پس از آن که شما فراموششان کرده اید ، با خود تکرار میکنند .
اصل دوم
تشویق صمیمانه و صادقانه نثار دیگران کنید .
|
لیست یادداشتهای آرشیو نشده |
|